اسم “dream”
مفرد dream، جمع dreams یا غیرقابلشمارش
- خواب
ثبتنام کنید تا ترجمههای جملات نمونه و تعاریف تکزبانه هر کلمه را ببینید.
Last night, I had a dream where I could fly over the city like a superhero.
- آرزو (در معنای آرمان یا ایدهآل دلبسته)
His dream is to travel the world and experience different cultures.
- خیالپردازی (در معنای توهم یا فانتزی غیرواقعبینانه)
Her latest business idea seemed like a dream, too good to be true.
فعل “dream”
مصدر dream؛ او dreams؛ گذشته dreamed, dreamt؛ اسم مفعول dreamed, dreamt؛ اسم مصدر dreaming
- خواب دیدن
I often dream about being on a deserted island, far away from the noise of the city.
- آرزو کردن (در معنای خواستن یا امیدوار بودن به وقوع چیزی در آینده)
Every night before bed, she dreams of winning the lottery and buying a mansion.
- خیالپردازی کردن (در معنای اندیشیدن به چیزی مطلوب)
During the long meeting, he couldn't help but dream about his upcoming vacation.
- تصور کردن (در معنای اندیشیدن به امکان وقوع چیزی، اغلب چیزی مطلوب)
After the misunderstanding, she said, "I wouldn't dream of accusing you falsely."
صفت “dream”
فرم پایه dream، غیرقابل درجهبندی
- رویایی (به عنوان صفت برای توصیف چیزی به عنوان نمونهای بینظیر یا بسیار مطلوب)
They described their vacation in the Bahamas as a dream experience, with perfect weather and beautiful beaches.