این کلمه همچنین میتواند شکلی از موارد زیر باشد:
اسم “footing”
مفرد footing، جمع footings یا غیرقابلشمارش
- تعادل
ثبتنام کنید تا ترجمههای جملات نمونه و تعاریف تکزبانه هر کلمه را ببینید.
She slipped on the ice and lost her footing.
- جای پا
The hikers searched for secure footing on the steep trail.
- (در ساخت و ساز) عنصری ساختاری که بار ساختمان را به خاک زیرین منتقل میکند.
The construction crew poured concrete footings before building the walls.
- پایه
The investment gave the company a strong financial footing.
- مبنا (شرایط)
The two organizations worked together on equal footing to achieve their goals.
- (در حسابداری) مجموع کل یک ستون از اعداد
The bookkeeper carefully recalculated the footings to ensure accuracy.