این کلمه همچنین میتواند شکلی از موارد زیر باشد:
صفت “woven”
فرم پایه woven، غیرقابل درجهبندی
- بافته شده
ثبتنام کنید تا ترجمههای جملات نمونه و تعاریف تکزبانه هر کلمه را ببینید.
The woven tablecloth, with its intricate patterns, added a touch of elegance to our dining room.
- درهم تنیده
Their hands were woven together, fingers entwined, as they walked along the beach.