اسم “witch”
مفرد witch، جمع witches
- جادوگر (زنی که در علم جادو مهارت دارد و آن را انجام میدهد)
ثبتنام کنید تا ترجمههای جملات نمونه و تعاریف تکزبانه هر کلمه را ببینید.
The village witch brewed potions and cast spells in her small, secluded hut.
- پیرزن چرک (اصطلاح توهینآمیز برای زن زشت یا ناخوشایند)
Oh my god, that teacher is such a witch.
- ماهی سفره (نوعی ماهی تخت)
While fishing in the North Sea, we caught a witch, a type of flatfish, which surprised us with its unique appearance.