اسم “wilderness”
مفرد wilderness، جمع wildernesses یا غیرقابلشمارش
- بیابان
ثبتنام کنید تا ترجمههای جملات نمونه و تعاریف تکزبانه هر کلمه را ببینید.
After days of hiking, they set up camp in the heart of the wilderness, surrounded by nothing but trees and the sounds of nature.
- مکان متروک
The abandoned factory quickly turned into a wilderness.
- هرج و مرج (در این معنا به کار میرود وقتی اشاره به کثرت و پیچیدگی اشیاء یا عناصر داریم)
Her desk was a wilderness of papers, books, and random office supplies, making it impossible to find anything.
- انزوا (در این معنا به کار میرود وقتی اشاره به حالتی داریم که فرد یا گروهی از قدرت یا توجه دور ماندهاند، مخصوصاً در زمینههای سیاسی)
After losing the election, the former mayor spent years in the wilderness, away from any significant political influence.