صفت “opposite”
فرم پایه opposite، غیرقابل درجهبندی
- روبرو
ثبتنام کنید تا ترجمههای جملات نمونه و تعاریف تکزبانه هر کلمه را ببینید.
They sat at opposite ends of the table during dinner.
- معکوس
When exchanged goodbyes, we went in opposite directions.
- کاملاً متفاوت
We have opposite views on the issue.
حرف اضافه “opposite”
- در مقابل
The bank is located opposite the supermarket.
- (درباره یک بازیگر) ایفای نقش به عنوان شریک کسی در یک فیلم یا نمایش
She starred opposite Tom Hanks in the romantic comedy.
قید “opposite”
- روبهرو
He sat opposite me at the table.
اسم “opposite”
مفرد opposite، جمع opposites یا غیرقابلشمارش
- نقیض
He's the opposite of his father; always late and never apologizes.
- واژهی متضاد
"Hot" is the opposite of "cold."
- عدد معکوس (در ریاضیات، به معنای عددی که با اضافه شدن به عدد دیگر، نتیجه صفر میشود)
In mathematics, the opposite of 5 is -5 because when added together, they equal zero.