این کلمه همچنین میتواند شکلی از موارد زیر باشد:
صفت “measured”
فرم پایه measured (more/most)
- اندازهگیریشده
ثبتنام کنید تا ترجمههای جملات نمونه و تعاریف تکزبانه هر کلمه را ببینید.
The carpenter cut the wood to the measured length needed for the frame.
- محتاطانه (با دقت و کنترل)
Her response to the criticism was calm and measured, avoiding any escalation of the conflict.
- وزندار (در شعر و موسیقی)
The poet recited verses in a beautifully measured cadence, captivating the audience.