اسم “rhythm”
مفرد rhythm، جمع rhythms یا غیرقابلشمارش
- ریتم
ثبتنام کنید تا ترجمههای جملات نمونه و تعاریف تکزبانه هر کلمه را ببینید.
The drummer's hands moved swiftly, creating a complex rhythm that had everyone tapping their feet.
- بخش ریتمیک (در یک گروه موسیقی)
In the jazz band, the bass and drums formed the rhythm section, setting the groove for the saxophones and trumpets.
- الگوی چرخهای (در فرایندها یا پدیدههای طبیعی)
The tide followed the lunar rhythm, ebbing and flowing with the phases of the moon.