·

passenger (EN)
اسم

اسم “passenger”

مفرد passenger، جمع passengers
  1. مسافر
    The train was packed with passengers during the morning commute.
  2. (عامیانه، عمدتاً در بریتانیا) فردی که بخشی از یک تیم است اما سهم عادلانه‌ای از کار را انجام نمی‌دهد
    The team cannot afford to carry passengers.