صفت “palpable”
فرم پایه palpable (more/most)
- قابل لمس
ثبتنام کنید تا ترجمههای جملات نمونه و تعاریف تکزبانه هر کلمه را ببینید.
The doctor noted a palpable lump in the patient's abdomen during the examination.
- بدیهی (به معنای واضح و آشکار)
The excitement in the air was palpable as the concert began.