صفت “operational”
فرم پایه operational (more/most)
- در حال کار و آماده استفاده
ثبتنام کنید تا ترجمههای جملات نمونه و تعاریف تکزبانه هر کلمه را ببینید.
After months of preparation, the new train line is now operational.
- عملیاتی (تجاری، مربوط به کنترل یا مدیریت چیزی)
The manager is responsible for the operational efficiency of the department.
- عملیاتی
The commander reviewed the operational plans before the mission.