صفت “native”
فرم پایه native، غیرقابل درجهبندی
- بومی (زبان را از بدو تولد و از طریق غوطهوری طبیعی فراگرفته)
ثبتنام کنید تا ترجمههای جملات نمونه و تعاریف تکزبانه هر کلمه را ببینید.
Maria speaks English with such fluency and ease because she is a native speaker.
- بومی (در محیطی به دنیا آمده یا همیشه زندگی کرده)
London is my native city.
- بومی (مربوط به ساکنان اصلی یک منطقه)
The native Australians, known as Aboriginal people, have a rich cultural heritage that dates back thousands of years.
- بومی (در زیستشناسی، به طور طبیعی در یک منطقه خاص بدون دخالت انسان وجود دارد)
The dandelion, though widespread, is not native to North America but was introduced from Europe.
- بومی (در کانیشناسی، به صورت خالص یا ترکیب نشده در طبیعت یافت میشود)
Gold is often found in its native state, not mixed with other elements.
- بومی (در رایانه، به طور خاص برای یک سیستم یا معماری طراحی شده)
The app runs faster because it was developed with native support for Android devices.
اسم “native”
مفرد native، جمع natives یا غیرقابلشمارش
- بومی (فردی که در یک مکان خاص به دنیا آمده)
Maria is a native of Brazil, having been born and raised in Rio de Janeiro.
- بومی (فردی که نیاکانش ساکنان اصلی یک مکان بودهاند، نه نوادگان مهاجران یا مستعمرهنشینان)
The natives of Australia are known as Aboriginal Australians.
- بومی (فردی که زبانی را به عنوان زبان اول خود صحبت میکند)
Maria is a native, so she teaches Spanish at our local community center.