صفت “metric”
فرم پایه metric، غیرقابل درجهبندی
- متریک (مربوط به سیستم اندازهگیری متریک)
ثبتنام کنید تا ترجمههای جملات نمونه و تعاریف تکزبانه هر کلمه را ببینید.
The mechanic used metric tools to fix the engine.
- متریک (مربوط به ساختار ریتمیک در موسیقی یا شعر)
The composer focused on the metric variations in the symphony.
- متریک (در ریاضیات، مربوط به اندازهگیری فواصل)
Metric spaces are a key concept in advanced mathematics.
اسم “metric”
مفرد metric، جمع metrics
- معیار (استانداردی برای اندازهگیری که برای ارزیابی یا سنجش چیزی استفاده میشود)
The company tracks various metrics like customer satisfaction and revenue growth.
- سیستم اندازهگیری متریک
Canada officially adopted metric in the 1970s.
- متریک (در ریاضیات، تابعی که فاصله بین عناصر در یک فضا را تعریف میکند)
The Euclidean metric is used to calculate distances in geometrical space.