اسم “dictionary”
مفرد dictionary، جمع dictionaries
- فرهنگ لغت
ثبتنام کنید تا ترجمههای جملات نمونه و تعاریف تکزبانه هر کلمه را ببینید.
She bought a French-English dictionary to help her with her language studies.
- دیکشنری (در برنامهنویسی، برای ذخیرهسازی دادهها به گونهای که هر قطعه اطلاعات به یک کلید خاص مرتبط است)
In the program, we used a dictionary to store each student's ID as the key and their name as the value.