اسم “crime”
مفرد crime، جمع crimes یا غیرقابلشمارش
- جرم
ثبتنام کنید تا ترجمههای جملات نمونه و تعاریف تکزبانه هر کلمه را ببینید.
Stealing a car is considered a serious crime and can lead to jail time.
- گناه بزرگ (عمل بسیار بد یا شیطانی)
Stealing from the poor is considered a terrible crime.
- جنایت (فعالیتهای غیرقانونی به طور کلی)
The city has been struggling with a rise in crime over the past year.
- بزهکاری (عادت به انجام کارهای غیرقانونی)
Living a life of crime eventually leads to trouble.
- داستان جنایی (داستانها، فیلمها یا برنامههای تلویزیونی که بر جنایات و تلاشها برای حل آنها تمرکز دارند)
She loves watching crime dramas where detectives solve mysterious cases.
- حیف (چیزی بسیار ناامیدکننده یا اتلاف بزرگ)
It's a crime that you missed the concert last night.